جزئیات
وقتی پانزده سال داشتم، به مادرم گفتم: «به استعدادم پی بردهام. میخواهم نویسنده بشوم.» ولی من پیشاپیش موهای سرم بههم ریخته بود، پاکت کوچکی در جیب داشتم و یک متن تئاتری زیر بغلم: در آستانهی مقاومت، شعف بسیار در خود حس میکردم، چراکه یک منتقد آن را اینطور توصیف کرده بود: «جنونآمیزترین نمایشی که تا به حال دیدهام»؛ آثار هگل را مطالعه میکردم و مصمّم بودم به هر قیمتی اولیس را هم بخوانم. تا روزی که با یک خوانندهی راک برخورد کردم که از من خواست متنی برای قطعهی هنریاش بنویسم، که مرا از اینکه به جستوجوی ابدیت خود بپردازم، نجات داد و مرا به راه اشخاص عادی برگرداند...
سایت به تازگی بروزرسانی شده است و ممکن است دچار مشکلاتی شود ، در صورت مشاهده اطلاع دهید ، با تشکر
شماره های تماس 021- :66401585 - 66977166 - 66952853-66489097