Details
... اما آرامش ندارم، بیصدا، مثل اینکه ترس داشته باشم، مقاومت میکردم و در همین لحظه چهرهای به من خیره شد، چهرهای فلاکتبار و درهمکشیده، با چشمان بیقرار و ملتهب... یک دستش را بالا گرفته، و این دست، خدای من، این دست تپانچهای را محکم گرفته... آن مرد حضور مرا دریافت. دستهایش خواب رفته و ضعیف شده بود. یک لبخند سرد و تمسخرآمیز کنج دهان عمیقاً کشیدهشدهی او را چروک داده بود. هر دو کاملا ساکت در مقابل هم قرار گرفتیم...
1396/4/13 ساعت 16:32
24 * 7 We Are Online
This Site Has Been Updated Recently , Pelase Tell Us If There Is Problem
Tell:+9821: 66401585-66977166-66952853-66489097