Details
سوگل مهاجری:
شبیه دعوتی است به مهمانی. آگهی فوت سیاهوسفید را گوشهای از روزنامه پیدا میکنم. نوشته: بهدرخواست خدابیامرز، برای مراسم دَفنش همه سفید بپوشند و چیزی شیرین هم با خودشان بیاورند.
مراسم جاییست در شهر. اینجا قبرستانها را وسط کارِ و زندگی زندهها میسازند. مثل یک پارک. چمن و درخت میکارند و مجمسمههای سنگی قد و نیمقد بینشان سبز میکنند. زمین را نگاه نکنی، فکر میکنی آمدهای گردش و هواخوری. فقط آن صلیبها و فرشتههای غمگینِ سنگی کار را خراب میکنند.
فکرم میرود به چشم گشودن در جزیرهای کوچک. به یک عمر با رضایت در جادهها راندن، به ندیدن طلوع سرزمینهای دور و مرگ زیر آسمانی آشنا.
من از تنهایی میترسم. از مردن در شهر غریب میترسم.
1396/4/13 ساعت 16:32
24 * 7 We Are Online
This Site Has Been Updated Recently , Pelase Tell Us If There Is Problem
Tell:+9821: 66401585-66977166-66952853-66489097