آرنجهایم را به نرده تکیه دادم و روی پل ایستادم. سیستم گردش خونم مطابق معمول کار میکرد. رشد و مرگ سلولهایم طبیعی بود. هیچچیز در درون بدنم سعی در کشتن من نداشت. البته مرگ عادیترین چیزی بود که میتوانست رخ دهد. من تاحدی آن را میشناختم. با این حال، من آنجا ایستاده بودم و منتظر دیدن جسد درون رودخانه بودم، در حالی که بدن های زندهی واقعیِ اطرافم را نادیده گرفته بودم؛ گویی بیشتر، مرگ معجزه بود، نه زندگی.
در این کتاب، شش داستان کوتاه برتر جایزهی ای اف جی ساندیتایمز گردآوری شده است. این جایزه، باارزشترین و معتبرترین جایزهی داستان کوتاه در جهان است که از سال 2010 با فهرست کوتاهی از نویسندگانی چون برندگان سابق جوایز پولیتزر، اورنج و منبوکر، بهسرعت تبدیل به یکی از مهمترین جوایز سالنامهی ادبی شده است.