یانگ بلاد: سیگار آنی وسط خیابان رابرت وایستاده و با همه درگیر میشه.
داب: اوه، آره. الان از دست کی عصبانیه؟
یانگ بلاد: اول از دست خدا عصبانی بود و حالا هربار از دست یکی عصبانیه. اون با شهردار، داک گلدبلام ، آقای اِلی، صاحبخونهاش، لامپ فروش، گاز فروش، تلفن فروش و هرکس دیگهای که به ذهنش برسه درگیره. اونا براش مبل و همه چیز بردند و توی پیاده رو گذاشتند.
ترنبو: میدونستم اینطور میشه. دو ماه پیش همه از اونجا زدن بیرون. اون ساختمون برای دو سال مصادره هست.
یانگ بلاد: اون زن میره وسط خیابون و لباسشو میزنه بالا.
ترنبو: شرط میبندم آویز لباس نداشته، مجبوره لباسشو بزنه بالا که خشک شه.
یانگ بلاد: ترافیک درست کرده بود. یه لحظه یه کامیون حمل شیر نزدیک بود بزنه بهش... ماشینها سعی میکردن راهشون رو باز کنند اما اون نمیگذاشت. اونجا ایستاده بود و لباسشو بالا زده بود.
ترنبو: نمیدونم این کارها رو برای چی میکنه. هیچکس اون اتفاقی که براش افتاد رو نمیخواد. حالا اگه پیرلاین بره اونجا و لباسشو بزنه بالا... اون یه موضوع دیگهس. یه آشفتگی اینجا وجود داره. اونا باید سیگار آنی رو در میویوو بذارن. هم خودش هم مدفوع کبوترش رو.