سفر غریب هارولد فرای*

Alternate Text
نام کتاب: سفر غریب هارولد فرای*
نوبت چاپ: 1
نام نویسنده: ریچل جویس
نام مترجم: علیرضا علیاری
شابک: 978-600-326-100-6
تیراژ: 1100
تعداد صفحات: 376
دسته: رمان
نام انتشارات: افراز
قیمت: 330000
توضیحات

سفری دن‌کیشوت‌وار
 
"ریچل جویس" نویسنده‌ی انگلیسی، پس از نوشتن چند نمایش‌ رادیویی، در نخستین تجربه‌ی رمان‌نویسی‌اش از یکی از مضامین به‌نسبت پرتکرار (سفر) برای از بین بردن یک قالب و کلیشه‌ی شخصیتی استفاده کرده است. پیرمردی بازنشسته را تصور کنید که در چمبره‌ی محافظه‌کاری‌ها و سکون و انزوا و انفعالی خودخواسته گرفتار شده است. او با همسرش "مورین" زندگی یکنواختی دارد. اما ورود یک نامه‌ی مرموز صورتی‌رنگ، شروعی بر دگرگونی "هارولد پینکر" می‌شود. نامه‌ی آشنایی قدیمی که به سرطان دچار شده. پاسخ نامه با ابراز تاسفی رسمی و کوتاه، شاید از فردی با خصوصیات هارولد، طبیعی باشد. اما درست نزدیک شکاف صندوق پست، کاراکتر هارولد پینکر به سوبژگی می‌رسد. او به‌یاد می‌آورد در تمام این سال‌ها، همه از آن‌جا رفتند و آدم‌ها تغییر کردند؛ جز او و همسرش. تا قدم زدن و صندوقی دیگر، او باز هم فرصت برای نگاه و افکار پیدا می‌کند. در حقیقت کوئینی ناخواسته، با دادن خبر سرطان و مرگش، هارولد را از مرگ تدریجی‌‌ پنهانی که گرفتارش بود، نجات داد؛ از انفعال و سستی. هر چیزی که در تقابل با روح پرشور زندگی بود. همین گذشتن از صندوق پست و قدم زدن تا صندوق بعدی. و رسیدن به یک آژانس مسافرتی. و باز قدم زدن. این قدم‌ها او را با ایمانی تازه در قالب دختری آبله‌رو و رنگ‌پریده روبه‌رو می‌کند. "حسن ظن و اعتماد به چیزهای ناشناخته" و گام نهادن در مسیر آن‌ها. مسیری که هارولد واردش شد و از ابتدا تا انتها پیاده رفت. و آن را پشت تلفن به متصدی آسایشگاهی که از کوئینی پرستاری می‌کند فریاد زد. فریاد و گام‌هایی در امتداد شمال. و در حقیقت برای تکامل و رسیدن به معنا و مفهوم واقعی زندگی.
لذت خواندن و دنبال کردن این سفر دن‌کیشوت‌وار را از دست ندهید! 
 
"سفر غریب هارولد فرای" در سال ۲۰۱۲ برنده‌ی #جایزه‌ی_ملی_کتاب_بریتانیا شد که ارزش‌های ادبی این رمان را نشان می‌دهد. این رمان که برای دریافت جایزه‌ی معتبر ادبی بوکر هم نامزد شده بود، توسط انتشارات افراز و با ترجمه‌ی علیرضا علیاری منتشر شده است.
 
برشی از «سفرِ غریبِ هارولد فرای» ریچل جویس
«من با هر کسی که بخوام قرار می‌گذارم. هفته‌ی پیش با معلم پیانوی دخترم قرار گذاشتم. طرفم یک مرد بودایی بود که قسم می‌خورد مجرده». همه‌ی زن‌ها جیغ کشیدند...
...تنها زنی که هارولد با او هم‌بستر شده بود، مورین بود. حتی وقتی کتاب آشپزی‌اش را بیرون انداخت و موهایش را کوتاه‌کوتاه کرد، حتا وقتی شب‌ها در اتاقش را قفل کرد، باز هم هارولد دنبال زن دیگری نرفت. می‌دانست که دیگر همکاران مذکرش در کارخانه‌ی آبجوسازی، روابط پنهانی دارند. اما هارولد نمی‌توانست خودش را در کنار زن دیگری، غیر از مورین تصور کند. زندگی بی او مثل آن بود که بخش‌های حیاتی بدنش را خارج کنند و به این ترتیب جز یک لفاف پوستی نازک، چیزی باقی نمی‌ماند...
 
 

نظرات کاربران در مورد کتاب سفر غریب هارولد فرای*

برای این کتاب هنوز نظری ثبت نشده است
نظر خود را در مورد این کتاب بنویسید