گرهارت هاوپتمان (1946 - 1862)، شاعر و نویسندهی فقید آلمانی که بهحق مهمترین ادیب مکتب ناتورالیسم آلمان به شمار میآید، نخستین موفقیتهای خود را وامدار درامهای طبیعتگرایانهاش از جمله بافندگان است.
مهمترین وقایع اجتماعی و سیاسی دوران هاوپتمان در آثار وی بازتاب یافتهاند، بهویژه آن دست از وقایعی که برای همعصرانش دردناک و غمافزا بودهاند. ریشههای مذهبی، گرایش به افسانه و اسطوره که در روح طبیعت
بازتاب یافته، ستایش طبیعت و سرشت مردم عامی و اعتقاد به بنیادهای اولیه و حیاتی که زندگی و سرنوشت را رقم میزنند، دستمایه و جان کلام آثار اویند. آثار هاوپتمان از جهت گوناگونی و تنوع از غنای خاصی برخوردارند،
از نمایشنامه و رمان گرفته تا دیوان اشعار، شرححال و غیره. اما شهرت جهانی هاوپتمان بهویژه بهسبب درامهای ادبی اوست.
بافندگان، اثر برجستهی گرهارت هاوپتمان، برندهی جایزهی نوبل ادبی (1912)، به انضمام سه جایزهی ادبی گریلپارتسر و جایزهی شیلر است. این اثر مردمی، نویسندهاش را به کسب مدرک دکترای افتخاری از دانشگاههای معتبر جهان و دریافت نشانها و جوایز فراوان نائل ساخته است. با اینهمه، نمایشنامهی بافندگان
وجهی دوگانه بهعنوان درام ترحمبرانگیز و اثری اجتماعی- انقلابی داشته و از همان آغاز انتشار (1892) و با رفتن آن بهروی صحنهی تئاتر، در آلمان و سایر کشورهای غربی، بارها با سانسور و قطع نمایش روبهرو شده
است. این نمایشنامه با داشتن حدود پنجاه شخصیت )ناهمسان(، در زمرهی آثار بسیار غنی از تیپها و اشخاص مختلف است. گرچه بافندگان نخستین نمونهی نمایشنامهی اجتماعی در آلمان نیست، اما بیشک با فاصلهای بسیار چشمگیر، مهمترین اثر ناتورالیستی این دوره میباشد که هاوپتمان در آن کشاکش اجتماعی و طبقات قرن 19 م. را با لحنی هنرمندانه بیان کرده است.
📚 برشی از کتاب:
باومرت پیر: خب میخوایم امیدوار باشیم که تو برامون خوشبختی میآری. حالا ممکنه ما هم یه کم باهات بنوشیم؟
یگر: خب البته، پدر باومرت، و اگه همه میخوان، بازم هست [یک سکه روی میز میگذارد]
آنزرگه: [با حیرتی ابلهانه و نیشخندزنان] آه، خدایا، خدایا، اینجا چه خبره ... اونجا صدای جلزولز گوشت کبابی میآد، اینجا یه بطری کنیاک رو میزه [از بطری مینوشد] باید زندگی کرد موریتس! خب آره آره! خب نه نه! [از حالا به بعد بطری عرق دستبهدست میگردد]
باومرت پیر: نمیشد حداقل روزای مقدس همیشه یه تیکه گوشت کبابی داشته باشیم، درسته که آدم روزها و سالها رنگ گوشت رو هم نبینه؟ خب باید صبر کرد تا دوباره یه سگ ازینورا رد شه مث اونی که چار هفته پیش اومد و اینم خیلی تو زندگی پیش نمیآد.
آنزرگه : آمیئن رو قربونی کردی؟
باومرت پیر: اگَرَم میذاشتیم پاک گرسنگی بکشه که نمیشد.
آنزرگه: خب آره آره، خب نه نه.
زن باومرت : خب اون یه سگ مهربون و سربهراه بود.
یگر: شماها این طرفا همیشه اینقدر حرص کباب این حیوونا رو میزنین؟
باومرت پیر: یا عیسی، عیسی، اگه بخوریم و سیر نشیم چی.
زن باومرت: خب آره آره، آخه یه تیکه گوشت که لازمه.
باومرت پیر: تو دیگه میلت به این جور چیزا نمیکشه؟ خب ولی بازم اینجا کنارمون بمون موریتس؛ بهزودی خودش رو اینجا پیدا میکنه.