یادداشت آرش چراغی در مورد رمان «اسفار سرگردانی» جبار جمال غریب؛ تاریخ به‌مثابه استعاره

رمان اسفار سرگردانی رمان رنج و نه لذت است. این اثر روایتی نا متعارف، روشی نامتعارف و آفرینشی نامتعارف از هر آن چیزی می باشد که ما تا بحال از رمان سراغ داشته ایم.
یادداشت آرش چراغی در مورد رمان «اسفار سرگردانی» جبار جمال غریب؛  تاریخ به‌مثابه استعاره

اسفار سرگردانی روایت رویارویی هراس انگیز با گونه های گوناگون زمان است. زمانی در هیبت اژدهایی دوسر که یک سرش ریشه در تراژدی های تاریخ واقعی دارد و سر دیگرش حافظه ی بشر از امر واقع تراژیک می باشد که خود را به شکل استعاره های مفهومی و معنایی به آدمی می نمایاند. جبار جمال غریب در رمان اسفار سرگردانی چگونگی مواجهه ی آدمی با این زمان واقعی را توامان با چگونگی رهایی او از سلطه و هراس آن و همچنین چگونگی ساختن این چگونگیِ نوآورانه در رمان خود را در هم آمیخته و یکی از تخیلی ترین رمان های تاریخی عصر ما را به رشته ی تحریر در آورده است. پیش از ابراز هر فرض کلی در باب رمان حاضر می بایست اندکی انگاشت های ساختاری و محتوایی این رمان پیچیده ی سفر ذهنی و جسمی به تاریخ را استیلیزه و ساده سازی نمود تا به درک ساختاری از واحدهای معنایی رمان دست یابیم و در نهایت هدف مرکزی رمان حاضر را کشف نموده و به این پرسش اساسی نائل آئیم که؛ اساسا این رمان درباره ی چیست؟ چگونه ساخته شده است؟ و چرا ساخته شده است؟ براستی که این رمان فرض محال واژه ی ساختن (ابداع کردن) را ممکن ساخته و آنان که خود را به دست پاره های معنایی و ساختاری این رمان بسپارند به این امر ظریف که رمان حاضر رمانی ابداعی و نوگرایانه از هر لحاظ ممکن می باشد اعتراف خواهند نمود.
 به منظور استیلیزاسیون پیکره ی سخت و پیچیده ی رمان اسفار سرگردانی در ابتدا می بایست اندکی به جهان ادبی جغرافیای پهناور کوردستان رجوع کرده و به یکی از کهن الگوهای پر تکرار این ادبیات یعنی کهن الگوی سفر اشاره نمائیم که بر حسب ضرورت روانشناختی اجتماع این فرهنگ بدل به یکی از بن مایه های ضرورتمند ادبی چه در شعر و چه در رمان این اجتماع شده است. زیرا جغرافیای کوردستان در خاورمیانه با سفر، کوچ و تبعید به غرب و یا جهان های دیگر عجین شده است. هر چند که در رمان غیر متعارف جبار جمال غریب این سفر از غرب به شرق صورت گرفته و در ادامه به کندوکاو در شرق می پرازد. با اینحال سفر در همه حال همواره با خود آوارگی را به ارمغان می آورد و آوارگی تنها محدود به آوارگی تن و جسم نیست. بلکه دردناک ترین آوارگی، آوارگی ذهن و حافظه می باشد که در ذهن فرد سفر کرده تبدیل به نوستالژی یا غرابت می شود که خود مکتب و گونه ای از ادبیات است. چرا که بر تخیل استوار است و فرد متخیل که گذشته را به شکل واقعه ی تاریخی می بیند همواره در بند حافظه ی تاریخی خویش است که قصد دارد یا در آن آرام گیرد و یا از آن بگریزد. مکتب رومانیسم در اروپا بر پایه ی همین اصل واقعی در ادبیات شکل گرفت که در آن فرد آواره و کنده شده از وطن خود به ناچار دست به دامن تخیل از گذشته ی تاریخی شد تا عظمت گذشته ی شگفت خویش را به یاد آورد. اما بر خلاف پارادایم ادبی در مکتب حاضر حاضر بایستی با چهره ای سرخ گون از شرم اعتراف نمود که  امر شگفت آور عظمت گونه ای در تاریخ خاورمیانه و کوردستان خاورمیانه تجلی نیافته تا فرد آواره در غرب و غربت به آن رجعت نموده و در آن آرام گیرد. چرا که تمامی امر واقع خاورمیانه چکامه ی خون و آشوب است.
در ادبیات متعارف مولف به واسطه ی کهن الگوی سفر، قهرمان را به روش خطی و طولی به سفر در تاریخ و هویت پنهانِ سلب شده از خویش سوق می دهد تا ذهن همواره پریشان وی به لذتی درونی از این بازگشت دست یابد. برخلاف تصور معمول رمان نامتعارف اسفار سرگردانی جمع نقیضین کهن الگویی از سفر می باشد که تا بحال با آن مواجه بوده ایم. چرا که زمان در این رمان به سبب هراس جسمانی اش به از هم پاشیدگی روان شخصیت ها منتهی شده و شخصیت ها اساسا قصد پنهان ساختن زمان تاریخی و زمان نمادین گذشته ی خود را دارند بی آنکه جرات مواجه با آن را داشته باشند. آنان تلاش دارند تاریخ خود را به فراموشی بسپارند اما قادر به انجام این کار نیستند. اسفار سرگردانی دقیقا در پی یافتن این پرسش های بنیادین می باشد که؛ چرا شخصیت ها قادر نیستند حافظه ی تاریخی هولناک خود را فراموش کنند؟ و اساسا در واقعیت تاریخی آنان چه چیزی نهفته است که آنان توان به رویارویی با آن را ندارند؟ جبار جمال غریب پاسخ پرسش های نامبرده را در همان صفحات آغازین رمانش از زبان شخصیت قهرمان آن به مخاطب منتقل می کند.  قهرمان رمان، کاکو ژنیار مرادبیگ که فرزند زن و شوهری آواره در غرب است در صفحه ی 29می گوید: (من از روی روایت عکس ها و خاطره های اشیای درون موزه ها دریافتم هر چیزی که به شکل روایت درآید، فراموش می شود.). لذا ناتوانی پدر و مادر کاکو در ساختن داستان و افسانه از واقعیت نه تنها آنان را بیش از پیش با واقعیت تراژیکشان روبرو ساخته بلکه توان برون رفت از آن را نیز از آنان سلب نموده است. مادر کاکو که بازمانده ای زخم خورده از تجاوز ترک های عثمانی به ارمنی های آن جغرافیاست، رخدادهای هولناک گذشته ی خود را در دفتری با جلد چرمی یادداشت کرده و همواره آن را از دسترس پسر جوانش کاکو که متولد دنیای غرب است پنهان نگاه داشته است. پدر کاکو (ژنیار مرادبیگ ) نیز از آوارگان نجات یافته در تجاوز و غارت کوردهای عراق می باشد که از انفال و نسل کشی کوردها جان سالم به در برده و خودش را به اروپا رسانده و در آنجا با (آرتوش) زنی ارمنی آشنا شده و ازدواج کرده است. حال کاکو که در پی کشف رازهای پنهان تاریخ عینی پدر و مادرش است خودش را از غرب به شرق می رساند و در شبی برفی در روستایی واقع در کوردستان ترکیه مهمان خانواده ای کورد می شود. بر خلاف تصور مخاطب، کاکو در این خانه سفرش را بی آنکه به صورت طولی و خطی طی کند به روش عرضی طی می کند. به این منظور که کاکو در این خانه به خواب می رود و تاریخ بی آنکه به روش آینه گی و عینی خودش را به کاکو بنمایاند به صورت استعاره، رویا و افسانه بر وی حلول می کند. لازم به ذکر است که سفر عرضی حاضر سفری صرفا ذهنی و روانشناختی صِرف نیست که به تداعی آزاد از واقعه و پریشان ذهنی های راوی ختم شده و در توجیه گسیختگی روایت خود به تکنیک متوسل می شود. بلکه سفری اسطوره ای از واقعیت می باشد که تنها بخشی از آن را نمودهای روانشناختانه در بر می گیرد و طیف گسترده ای از حجم حاضر را ابعاد جامعه شناختانه از واقعیت به خود اختصاص داده است . تنها در این صورت است که می توان تمامی تاریخ انفجار خاورمیانه را در رمانی 250 صفحه ای و با این ظرافت ساختاری بازنمایاند، بی آنکه خود را تا شیب واقع نمایی و مستند رئالیسم گونه از تاریخ تنزل داد و به ورطه ی شعارگونه گی در افتاد . در این خانه ی روستایی با شخصیت هایی اغلب اساطیری و استعاری سفر عَرضی کاکو و خواب اغلب بیمارگونه ی او خود را بدل به استعاره می کند و استعاره چیزی جز رفتن تا مرز واقعیت و غلتیدن در آن و بازگشت دوباره از آن نیست. استعاره دهن کجی به واقعیت و شالوه شکنی تاریخ است. تنها در استعاره است که می توان سخن از حافظه ی تاریخی و امر واقع به میان آورد و تنها با این تکنیک استعاری است که می توان از سلطه ی تاریخ رهایی یافت. سفر رویاگونه ی کاکو در زمستان سرد روستایی بی نام و نشان در کوردستان جدال توامان امر حاضر و امر غایب است. امری که آئین مرگ و بازگشت از جهان مرگ را به ذهن متبادر می کند که اشاره به تمامی اساطیر کهن خاورمیانه در رفتن به جهان مردگان و بازگشت از آن و شفا یافتن به واسطه ی این امر آئینی است. روئیدن گل سلطانی از قبر قهرمانی مرده که شمن روستا (قاب عکس سلطان جهانگیر) را از دزدی و غارت به دست دیگری نجات داده است در اصل اشاره به همین باور و اسطوره دارد که در ایران به سهراب کشی و در یونان به آئین دیونیزوس شناخته می شود.
 آشفتگی روایت از خواب به بیداری همسو با آشفتگی بده بستان ذهن قهرمان و ذهن نویسنده بدل به تکنیک روایی ناب استعاری شاعرانه ای شده است که سقلمه می زند  بر تمامی روایت های طولیِ سایه مانند و دست دوم از تاریخ چپاول ها و تجاوزها و جنگ ها و آوارگی های خاورمیانه، بی آنکه تراژدی را بدل به کمدی کند و بی آنکه خود را در ورطه ی ایدئولوژی و رومانتی سیسم اشک و آه بیاندازد.
در پایان بایستی اذعان نمود که رمان اسفار سرگردانی رمان رنج و نه لذت است. این اثر روایتی نا متعارف، روشی نامتعارف و آفرینشی نامتعارف از هر آن چیزی می باشد که ما تا بحال از رمان سراغ داشته ایم. زبان استعاری شاعرانه ی رنج محور اثر جبار جمال غریب که گاها به پیچیدگی زبانی نیز می انجامد همگی در تایید رنج حاضر بنا شده و تکنیک روایتگری مبدعانه ی رمان نیز نه عنصری تحمیل شده بر پیکره ی رمان از سوی مولف بلکه عنصری آفریده از دل ضرورت های ضرورتمند خود اثر بر پایه ی رنج تاریخ نگاری اصیل است. به همین علت زیبایی شناخته ی ضرورتمند ممکن است مخاطب در تجربه ی خوانش رمان با وجود زبان شاعرانه ی ظریف اثر دلیل وجودی رنج خوانش را از خود بپرسد و عدم دستیابی به تجربه ی لذت بخش  از این زبان شاعرانه ی نو و بدیع را از مولف رمان جویا شود که در همین مجال کوتاه می توان پرسش وی را به این گونه پاسخ داد که تجربه ی رنج خود لذت اصیل ادبیات است و لذت در ادبیات از رنج  بدست نخواهد آمد بی آنکه خود را به تخیل دیگرگونه ی زبان و روایت نوگرایانه ی جبار جمال غریب سپرد.

آرش چراغی

سایت ایرانیان

لینک خبر:  https://bit.ly/2K91KoZ