دلتنگی *

Alternate Text
نام کتاب: دلتنگی *
نوبت چاپ: 3
نام نویسنده: آلبرتو موراویا
نام مترجم: فرامرز ویسی
شابک: 978-964-7640-99-2
تیراژ: 1100
تعداد صفحات: 328
دسته: رمان
نام انتشارات: افراز
قیمت: 280000
توضیحات

مروری بر رمان «دلتنگی» نوشته‌ی آلبرتو موراویا

از عشق، و هوس‌های دیگر

 

 

آیا هنوز می‌توان عاشق شد؟ آیا هنوز می‌توان تجربه‌ای مثل عشق را پشت سر گذاشت؟ آیا همین کشش عاطفی غلیظ که گاه و بیگاه سراغمان را می‌گیرد، همان چیزی است که قدما به آن عشق می‌گفتند؟ عشق ما با چیزی که قدما به آن عشق می‌گفتند، چه فرق‌هایی دارد؟ عشق را کجا می‌توان از هوس، از احساسی تند اما زودگذر، از چیزی شخصی اما خودخواهانه بازشناخت؟ آلبرتو موراویا در رمان «دلتنگی» سراغ مسائلی از این دست رفته است. «دینو» نقاش سی و پنج‌ساله‌ی ایتالیایی، معتقد است که احساس دلتنگی با او زاده شده است. او هم‌چون پدرش ـ که سال‌ها پیش در دریا غرق شده ـ نخواسته که به مادر ثروتمندش عادت کند، به همین دلیل از ده سال پیش مادرش را ترک کرده و در آتلیه‌ی «ویامارگوتا» به سر می‌برد. او بین کنار گذاشتن نقاشی و پرداختن به آن مردد بود، تا این که در آتلیه با «سسیلیا رینالدی»، دختر هفده‌ساله‌ای که مدل یک نقاش تازه‌فوت‌شده به نام «باستیری» بوده، آشنا می‌شود«دلتنگی» که با ترجمه‌ی فرامرز ویسی از سوی انتشارات افراز منتشر و روانه‌ی بازار کتاب شده، هم عاشقانه است و هم عشق‌ستیز؛ حدیث عشقی است آلوده و چرک؛ چکیده‌ای از عشق در عصر سودازده‌ی ما. موراویا در این رمان نیز به رابطه‌ی زبان و واقعیت توجه نشان داده است. او همواره نیم‌نگاهی به «رساله‌ی منطقی-فلسفی» نوشته‌ی لودویگ ویتگنشتاین داشته و در «دلتنگی» نیز گفت‌و‌گوهای طولانی‌ای که میان شخصیت‌های رمان در جریان است، بیش‌و‌کم به همین رویکرد ویتگنشتاینی او برمی‌گردد. موراویا که در ۱۹۰۷ در رم به دنیا آمد و در ۱۹۸۹ در همین شهر درگذشت،  همواره در آثارش به زادگاه خود وفادار مانده و کوشیده است به‌نوعی برای به رم تشخص ببخشد. از این حیث، می‌توان رم را یکی از شخصیت‌های ثابت رمان‌ها و داستان‌های کوتاه موراویا خواند. با هم فرازی از رمان «دلتنگی» را می‌خوانیم:

 

لحظه‌ای سکوت کردیم. من احساس کردم که نه‌فقط می‌خواهم با سسلیا قطع رابطه کنم، بلکه به آن فکر نکرده بودم که بیش از دو بار در هفته نباید او را ببینم. ولی سریع این موضوع را درک کردم. هنوز من در فضای قرار ملاقاتمان بودم. هرچند باید دقت می‌کردم که دروغ نگوید. آیا واقعاً والدینش اعتراض کرده بودند؟ البته که این‌طور نبود. فکرکردن به این‌که دروغ می‌گوید، در من احساس دلواپسانه‌ای به وجود می‌آورد. گویی در همان لحظه و تقریباً با این دروغ از من می‌گریخت. در حالی که به‌نظرم امری واقعی و پذیرفتنی می‌آمد. دست او را گرفتم و گفتم: «حقیقت را بگو، تو نمی‌خواهی مرا زیاد ببینی.»

 

 

خرید از اپلیکیشن افراز با ۲۰درصد تخفیف

http://ebook.afrazbook.com

نظرات کاربران در مورد کتاب دلتنگی *

برای این کتاب هنوز نظری ثبت نشده است
نظر خود را در مورد این کتاب بنویسید