صورتک‌های تسلیم

Alternate Text
نام کتاب: صورتک‌های تسلیم
نوبت چاپ: 1
نام نویسنده: محمد ایوبی
نام مترجم:
شابک: 978-964-283-783-0
تیراژ: 1100
تعداد صفحات: 280
دسته: داستان امروز ایران
نام انتشارات: افراز
قیمت: 180000
توضیحات

«صورتک‌های تسلیم» قول‌هایی از قرآن، ترس‌و‌لرزِ کی‌یر کگارد، نامه‌های عین القضات، گات‌های زرتشت، لورکا، حافظ و مقاله‌نویسی گمنام را که گویا در قرن اول هجری قمری می‌زیسته است، بر پیشانی خود می‌بیند. گویی این آخرین رمانی که از محمد ایوبی در زمان حیاتش منتشر شد، حتی پیش از آن‌که آغاز شود، آغاز شده است. خواننده‌ی رمان، همین که کتاب را در دست می‌گیرد و باز می‌کند و با این قول‌ها روبه‌رو می‌شود، کمابیش درمی‌یابد که با چه رمانی سروکار دارد، یا دست‌کم وقتی خواندنِ رمان را آغاز کرد، خیلی زود متوجه می‌شود که آن پیشانی‌نوشت‌ها اصلاً جنبه‌ی تزئینی نداشته‌اند و ارتباطی درونی با فضای رمان دارند. دانیال بویایی، کاراکتر اصلی رمان که معلمی پیر و فرتوت است، همان‌طور که روی تخت افتاده است، دست به سفری دور و دراز در گذشته‌های دور می‌زند و همان‌طور که دارد می‌نویسد، به سال 522ه.ق می‌رود و با روحِ سرگردانِ محمد میانجی، قاضی‌القضاتِ هگمتانه، دیدار می‌کند. «صورتک‌های تسلیم» در همین رفت‌و‌برگشت‌های پیاپی از زمان حال به گذشته شکل می‌گیرد. ایوبی در این رمان مانند دیگر آثار خود همزمان که می‌کوشد با نیم‌نگاهی به سنت‌های قدیم قصه‌نویسی در ایران به فرمی بدیع در روایتگری برسد و فضایی تودرتو را خلق کند که مدام خواننده را از قصه‌ای به درون قصه‌ای دیگر پرتاب می‌کند، تسلط خود را نیز به متون قدیم و حال‌و‌هوایی که بر آنها حاکم است، به رخ می‌کشد و نشان می‌دهد در سال‌هایی که هیچ خبری از او در فضای داستان‌نویسی ایران در میان نبوده و سرانجام به مرگِ او در بی‌خبری محضِ رسانه‌ها انجامیده است، چه تلاش مجدانه‌ای را برای پی‌ریختن جهان داستانی خاص خودش به خرج داده است. نثرِ ایوبی در این رمان نشان از تسلط او بر کاری دارد که سودای آن را در سر پخته است و فضاهای وهمی و رویاگونی که خلق کرده، تردیدِ ریشه‌ای او را به واقعیتی می‌رساند که به ما عرضه می‌شود. با هم پاره‌ای از این رمان را می‌خوانیم:

«آدم‌های باری‌به‌هرجهتی، آدم‌هایی که در زمین‌ و زمان، بود و نبود، چیزی برای خندیدن و ساخت طنز پیدا می‌کنند، تا نترکند از هجوم اندوهان طاق و جفت از همه‌جا سرزده، می‌گویند: همیشه قضیه می‌رسد به حکایت مردی که خرس زنده‌ای را در رودخانه پوستی گمان کرد و توی آب جست تا از آب روان کره بگیرد. دیده بود که بسیارها از آب روان قهوه‌ای کره می‌گیرند، او هم به همین گمان و خیال باطل با شتاب خود را به پوست رساند و خرس در او پیچید به‌قصد غرق‌کردن و دریدن. بی‌دردان بر ساحل جار کشیدند: آی آدم حریص و طماع، آی جاهل خسیس، پوست را رها کن، به‌خاطر یک پوست غرق می‌شوی، ول‌ کن پوست را...»

نظرات کاربران در مورد کتاب صورتک‌های تسلیم

برای این کتاب هنوز نظری ثبت نشده است
نظر خود را در مورد این کتاب بنویسید