ایمپالای سرخ

Alternate Text
نام کتاب: ایمپالای سرخ
نوبت چاپ: 2
نام نویسنده: بنفشه حجازی
نام مترجم:
شابک: 978-964-243-188-5
تیراژ: 1100
تعداد صفحات: 264
دسته: داستان امروز ایران
نام انتشارات: افراز
قیمت: 130000
توضیحات

نسل مبارزه، نسل خانه‌های تیمی، نسل زندگی چریکی، نسل انقلاب... بنفشه حجازی در رمان «ایمپالای سرخ» سراغ روایت زندگی چنین نسلی رفته است، اما تصویری که او ارائه کرده، خیلی به تصویر روتوش‌شده و رسمی که معمولاً از آن نسل در رسانه‌ها به دست می‌دهند، شباهت ندارد. حجازی در این رمان به همان اندازه که در فرم اثر خود کوشیده است از قالب‌های خطی و کلاسیک فاصله بگیرد، تلاش داشته است تا به روایتی دیگر از روزگاری برسد که نسل مبارزه و انقلاب پشت سر گذاشته‌اند. رمان چند راوی دارد و هر راوی علاوه بر اینکه خودش را روایت می‌کند، پرتوی بر زندگی دیگر آدم‌های رمان می‌افکند، همچنان که می‌توان ردپای او را در روایتی که دیگر راویان رمان ارائه می‌کنند، جست‌و‌جو کرد. بنابراین این‌طور نیست که یک روایت قطعی وجود داشته باشد و یک نفر آخرین و معتبرترین روایت ممکن را در چنگ خود بگیرد و حق روایت را تنها از آنِ خود بداند. به همین نسبت، تصاویر کلیشه‌ای که از نسل چریک‌ها وجود دارد، کنار می‌رود و جای خود را به لحظه‌هایی می‌دهد که کمتر درباره‌ی آن فکر و صحبت شده است. شاید پارادوکسی که در نام رمان وجود دارد، به خودی خود نشان بدهد که حجازی در این رمان چه هدفی را دنبال می‌کرده است. ایمپالا نام یکی از مدل‌های شورلت است که خودرویی است آمریکایی. از سویی دیگر، سرخ همواره نماد شوروی بوده است. به این ترتیب حجازی با نامگذاری رمان خود به نام «ایمپالای سرخ» می‌خواهد سراغ تناقض‌ها و تضادهایی برود که معمولاً حرفی درباره‌ی آنها به میان نمی‌آید و کمتر محل توجه قرار می‌گیرند. اما همه‌ی اینها باعث نشده رمانِ او از شوق‌ها، امیدها، لحظه‌های تکان‌دهنده و حسرت‌هایی خالی باشد که آن نسل طلایی با آنها زندگی کرده است. پاره‌ای از رمان «ایمپالا» را که از سوی انتشارات افراز منتشر شده و به چاپ دوم هم رسیده، با هم می‌خوانیم: «حسین بهرامی، مهربان‌مَردِ کمیاب که سعی داشت در ذهن من جا باز کند، مرا یاد احمد خرم‌آبادی می‌انداخت؛ اولین مردی که در زندگی‌ام پیدا شد و به‌یکباره تمام نوجوانی‌ام را غارت کرد. صدایش بود یا شاید سبیلش که خاطراتم را زنده می‌کرد. او در چندجلسه مرا از وادی بی‌خیالی ربود و به من دیدن را آموخت و سر در پی حقیقتی روانه کرد که اگرچه به مرز مبارزه‌ای رویاروی با رژیم نکشید، اما دیگر آن بلبل کوچک خانگی نبودم. احمد سرباز بود که به اتهام فعالیت سیاسی بازداشت شد. من چه می‌کردم اگر می‌فهمیدم دستگیر شده است؟ حتماً از وحشت قالب تهی می‌کردم. خیلی دیر فهمیدم آن مرد کم‌حرف و خونسرد در سال پنجاه اعدام شده است.»

نظرات کاربران در مورد کتاب ایمپالای سرخ

برای این کتاب هنوز نظری ثبت نشده است
نظر خود را در مورد این کتاب بنویسید