برج تاریک ۱: هفتتیرکش

نام کتاب:
برج تاریک ۱: هفتتیرکش
نوبت چاپ:
سوم - ۱۳۹۸
نام نویسنده:
استیون کینگ
نام مترجم:
ندا شادنظر
شابک:
9789642431106
تیراژ:
2200
تعداد صفحات:
232
دسته:
برج تاریک
نام انتشارات:
افراز
قیمت:
150000
توضیحات
... این کتاب، به نوبهی خود داستان کاملی دارد. (اما در واقع کامل نیست!)، قسمتهای بعدی این داستان طولانیتر از قسمت اول هستند و تعداد صفحاتشان به ۳۰۰۰ یا حتی بیشتر میرسد. من برای خلق این داستان حتی به مرز جنون و قدرتطلبی هم رسیدم. کار با شتاب هرچه تمامتر پیش میرفت و باید به اندازه ۳۰۰ سال زندگی میکردم تا داستان برج را تکمیل کنم؛ نوشتن این بخش از داستان برج تاریک، «هفتتیرکش»، بیش از دوازده سال طول کشید. این طولانیترین زمانی است که تا به حال صرف نوشتن کتابی کردهام و با آنکه نوشتن این بخش از داستان طولانی شد، اما سوژهی آن همواره در ذهنم زنده و پویا بود...* استیون کینگ
غذایش تقریباً تمام شده بود كه نوشیدنی دیگری سفارش داد. حلقههای دود سیگار را بیرون میداد كه ناگهان دستش شل شد. متوجه شد سالن بار دیگر ساكت شده است و تنشی ژرف را در فضا احساس كرد. سر برگرداند و به چهرهی مردی كه به در ورودی بار تكیه داده بود، خیره شد. چهرهی ترسناكی داشت. بوی خاكستر علف افیونی میداد. چشمانش دوزخی، خیره و درخشان بود؛ چشمهایی كه نظیرشان را تنها میشد در كابوسهای مخوفی دید كه از عمق ضمیر ناخودآگاه برمیآیند. زن كه پشت پیشخوان ایستاده بود، نالهی ضعیفی را سر داد. مرد لبهای ترکخوردهاش را بالا آورد و دندانهای سبز و سیاهش آشكار شد و هفتتیركش با خود فكر كرد، اون تا به حال حتی سیگار نكشیده، فقط علف جویده. ناگهان با خود گفت، اون مرد مرده، اون یه سال قبل مرده. اون مرد سیاهپوشه. هفتتیركش و مردی كه نیمهدیوانه بهنظر میرسید، چشم در چشم هم دوختند. مرد حرف میزد و هفتتیركش ساكت و متحیر گوش میداد. گویی به زبان High Speech با او حرف میزد.
«میشه یه سكه طلا به من بدی، هفتتیركش، فقط یكی؟ برای رضای خدا.»