کتاب بی‌نام اعترافات

Alternate Text
نام کتاب: کتاب بی‌نام اعترافات
نوبت چاپ: 1
نام نویسنده: داوود غفارزادگان
نام مترجم:
شابک: 978-964-243-297-4
تیراژ: 1100
تعداد صفحات: 304
دسته: داستان امروز ایران
نام انتشارات: افراز
قیمت: 57000
توضیحات

 

مروری بر رمان «کتاب بی‌نام اعترافات» نوشته‌ی داوود غفارزادگان

میراث من: کاغذ و قلم

 

وقتی رمانی را با این عنوان به شما معرفی می‌کنند که «برنده‌ی بهترین رمان متفاوت سال ۱۳۸۸ جایزه‌ی ادبی واو» است، حتماً پیش خودتان فکر می‌کنید که سروکارتان با رمانی تجربی است. و خب، راستش را بخواهید، نویسنده‌ی آن رمان که داوود غفارزادگان باشد، از این نظر شما را ناامید نخواهد کرد، همچنان که هیأت‌داوران جایزه‌ی ادبی واو در سال ۱۳۸۸ هم قطعاً پشت سر انتخاب خود خواهند ایستاد و از رمان «کتاب بی‌نام اعترافات» به‌عنوان اثری متفاوت دفاع خواهند کرد. با این حال، اگر همچنان برای این‌گونه جوایز و عناوین اعتباری قائل نیستید و از آن دسته از رمان‌خوان‌هایی هستید که تا خودتان نخوانید و به نتیجه‌ی خاصی نرسید، برای نظرات دیگران تره هم خرد نمی‌کنید، باز اشکالی ندارد؛ کافی است همان دو سه صفحه‌ی اول رمان را بخوانید تا دستگیرتان شود که آن جایزه را همین‌طوری به این کتاب نداده‌اند. خب، ماجرای این رمان چیست؟ یکی که ظاهراً یک عمر مشغول نوشتن بوده، مرده است و زنش که هرگز نویسندگی او را به رسمیت نمی‌شناخته، همه‌ی هست و نیست او را به دوره‌گردهای مفتخر فروخته است. تنها چیزهایی را که نگه داشته، دستنوشته‌ها و خودنویس آلمانی آن مرحوم بوده که آن‌ها را می‌آورد و پرت می‌کند توی صورت پسرش که راوی داستان باشد. حالا پسر نشسته و با همان خودنویس آلمانی دارد از میان آن همه دستنوشته چیزهایی را که به هم مربوط می‌شود، پاکنویس می‌کند. همین ماجرا به خودی خود به کلی شیطنت فرمی و زبانی و روایی راه می‌دهد. غفارزادگان هم از همین فرصت استفاده می‌کند و اتفاقاً دست خودش را در تجربه‌ی فضاهای متفاوت روایی در رمان باز می‌گذارد. «کتاب بی‌نام اعترافات» از سوی انتشارات افراز روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است. با هم فرازی از آن را می‌خوانیم:

 

عمو مي‏گويد: با اوستاش صحبت كرده‏م، راضي‏يه.

زن چيزي نمي‏گويد. نگاه به پسر مي‏اندازد و طوري وانمود مي‏كند كه انگار از ناراحتي رفته تو بحر غم؛ امّا قيافه‏اش داد مي‏زند كه راضي‏ست و فكر مي‏كند با همان شندرغاز دستمزد پسرك مي‏شود بعضي از چاله‏چوله‏هاي زندگي را پر كرد. امّا پسرك نمي‏داند چه‏طور مي‏شود هم درس خواند هم كار كرد مي‏گويد: امسال بايد دو شيفت برم مدرسه. ديگه وقتي نمي‏ماند براي كار.

عمو با قيافه‏ي اخمو نگاهش مي‏كند. حرفهاش پر از نيش و كنايه است - اين زن آقا مظفر دختر چيزفهمي است كه مي‏گويد: سر بچه يتيم خيلي‏ها دست مي‏كشند، امّا كسي نانش نمي‏دهد.

پسر: از مزدم كه كم نمي‏كنند؟

نگاه مادر تند است و نگاه عمو سنگين.

مادر: تو قاچ زين را بچسب اسب‏سواري پيشكش‏ات.

پسر: روزي پنج‏زار هم شد مزد؟

 

خرید از اپلیکیشن افراز با ۲۰درصد تخفیف

http://ebook.afrazbook.com

نظرات کاربران در مورد کتاب کتاب بی‌نام اعترافات

برای این کتاب هنوز نظری ثبت نشده است
نظر خود را در مورد این کتاب بنویسید