نگاه‌مان می‌کنند

Alternate Text
نام کتاب: نگاه‌مان می‌کنند
نوبت چاپ: 1
نام نویسنده: نغمه ثمینی
نام مترجم:
شابک: 6-014-326-600-978
تیراژ: 500
تعداد صفحات: 62
دسته: ایران این روزها
نام انتشارات: افراز
قیمت: 72000
توضیحات

 

وقتی چشم‌ها می‌شنوند...

 

شاید بتوان نکته‌ی کلیدی نمایشنامه‌ی «نگاه‌مان می‌کنند» را از همان صفحه‌ی اول آن بیرون کشید، جایی که مکان نمایش مشخص می‌شود. نغمه ثمینی، پس از برشمردن شخصیت‌های این نمایشنامه‌ی خود، در توضیح مکان آن نوشته است: «مجموعه‌ی آپارتمانی واقع در مرکز شهر تهران. پنجره‌ی بلوک‌ها به هم مشرف است.» و مسئله همین است: آدم‌های نمایش در جایی سکونت دارند که ناخواسته در معرض زیروبم زندگی‌های یکدیگر قرار می‌گیرند. با همین توضیح می‌توان حدس زد عنوان نمایشنامه از کجا می‌آید و درون نمایشنامه چه ماجراهایی در جریان است. ثمینی در این نمایشنامه جهانی را به تصویر کشیده است که زندگی خصوصی در آن معنای خود را رفته‌رفته از دست می‌دهد. ماجراهای این نمایشنامه در سه واحد از یک مجتمع مسکونی اتفاق می‌افتد. در واقع، نمایشنامه سه صحنه دارد و هر صحنه به یکی از این سه واحد اختصاص یافته است. آن‌چه این سه صحنه را به یکدیگر متصل می‌کند، فضایی است که آدم‌ها در آن از گوشه و کنار زندگی یکدیگر خبر دارند. شبکه‌های اجتماعی هم به این فضا دامن می‌زنند. ابری از شک و تردید و خیانت و دورویی بر همه‌چی سایه انداخته است. آدم‌ها نمی‌توانند به هم اعتماد کنند و حتی در خانه‌ی شخصی خود نیز امنیت خاطر ندارد. جایی در صحنه‌ی اول «نازی» به «نیما» می‌گوید: «دارن نگامون می‌کنن.» نیما جواب می‌دهد: «هیشکی نگامون نمی‌کنه.» نازی کوتاه نمی‌آید: «این همه چشم. همه دارن نگامون می‌کنن.» نیما می‌پرسد: «کدوم همه چشم؟ اصلاً اون‌ور پنجره‌ها معلومه؟» نازی ادامه می‌دهد: «هیس! می‌شنون.» نیما باز سؤال می‌کند: «کیا می‌شنون؟» و این بار نازی جوابی می‌دهد که گرچه کوتاه، اما گویای همه‌چیز درباره‌ی چنین وضعیتی است: «چشما.» «نگاه‌مان می‌کنند» چهاردهمین نمایشنامه‌ای است که در سری «ایران این روزها» زیر نظر محمد یعقوبی از سوی انتشارات افراز منتشر شده است. با هم پاره‌ای از این نمایشنامه را می‌خوانیم:

 

مانیا                      همین گفتین از پنجره باید یه چیزی ببینین...

ژاله                      نه راستش هنوز... ببخش کمی ممکنه طول بکشه. اگر اشکالی نداره، من همین‌جا کنار پنجره بشینم. می‌دونم مزاحمم... ولی اگر این همه مهم نبود... . بیش از نیم‌ساعت، امیدوارم البته، مزاحمت نشم...

مانیا                     دوربین مخفی که نیست؟!

ژاله                     نه! مطمئن باش.

مانیا                    می‌خواین زنگ بزنم پلیس؟

ژاله                    پلیس برای چی؟

مانیا                   اگه موضوع خطرناکیه...

ژاله                   خطرناک نیست...

مانیا                   گفتین مرگ و زندگی...

ژاله                   برای من مرگ و زندگیه.

 

 

خرید از اپلیکیشن افراز با ۲۰درصد تخفیف

http://ebook.afrazbook.com

نظرات کاربران در مورد کتاب نگاه‌مان می‌کنند

برای این کتاب هنوز نظری ثبت نشده است
نظر خود را در مورد این کتاب بنویسید