کاشف رویا

Alternate Text
نام کتاب: کاشف رویا
نوبت چاپ: دوم - ۱۴۰۰
نام نویسنده: جمشید ملک‌پور
نام مترجم:
شابک:
تیراژ:
تعداد صفحات: 384
دسته: داستان امروز ایران
نام انتشارات: انتشارات افراز
قیمت: 130000
توضیحات

 

یک کارگاه متروک با چرخ‌خیاطی‌هایی خاک‌خورده. جایی که قرار است رویایی متولد شود؛ "رویاهای سرزمین من".  
یک ویراستار کتاب‌های کوکان که توده‌ای‌ست، یک دانشجوی هنر بی‌استعدادِ خرده‌بورژوا که دلال ماشین است، یک کارگردان معتقد به سوسیالیسم که دبیر دبیرستان هم هست، یک شاعر و هنرمند جذاب با تخلصِ "شباهنگ" و معروف به "شاعر دختران ستم‌دیده‌ی جهان" که بعدها تا آخرین لحظه‌ی سقوط شاه، در تلویزیون از او دفاع کرد، یک کارگر کارخانه که سمبل "پرولتاریا" است، و دانشجوی شهرستانی و پرشور تئاتر؛ "ناصر اردکان". این جمع با افکار و اعتقادات متفاوت و حتا متضاد را فقط اعجاز هنر و تئاتر می‌توانست دور هم جمع کند. جمعی که رویاهای سرزمین من را که نه، رویاهایشان را می‌خواستند تحقق بخشند. رویاهایی متفاوت که در یک چیز مشترک بود؛ حکومتی که مانع آن رویاها و آرمان‌ها بود. این مانع مشترک، اگرچه اعضای گروه را به‌رغم اختلاف‌ها به هم نزدیک‌تر می‌کرد، اما مشکلات خودش را هم داشت. موقعیت سیاسی گروه و اجراهای انتقادی آن، باعث شد یافتن"رویا" به بن‌بستی برای گروه بدل شود. تا یک عصر. کنار یکی از پنجره‌های کافه‌تریای دانشکده‌ی هنرهای زیبا و رو به درخت بیدمجنون، رویا پیدا شد. "فروغ نفیسی" دانشجوی موسیقی و ویولنیست. فروغ برای "رویای سرزمین من" آمد. اما رویای ناصر اردکان شده بود. اما نه! تصور یک دختر لوس رمانتیک را از ذهنتان پاک کنید! فروغ رویا را تغییر داد. انگار فروغ، رویا شده بود یا رویا، فروغ. او همه، حتا گارگردان سرسخت کار را مسخ کرده بود. نه با زیبایی‌اش (که این هم می‌توانست باشد)؛ فروغ با همه حتا با رویا هم تفاوت داشت. یک شورشی و عاصی واقعی. بعدها ناصر که با حضور شباهنگِ متاهل هم، شانسی برای رسیدن به رویایش متصور نبود، با خواندن دفترچه‌ی فروغ به رازهای زندگیِ هولناک او پی می‌برد. عصیان فروغ اما ناخواسته "رویای سرزمین من" را در نطفه خفه می‌کند. اما ناصر به‌عنوان کاشف این رویا، بیش از پیش درگیر او شده. باز هم نه! تصور یک عاشقانه‌ی لوس را به کل از ذهنتان پاک کنید. شاید حتا بیشتر از عاشقانه‌های این رمان، "تصویرِ دختری نشسته روی تانک با کلاه‌خودِ سربازیِ گل گشادی روی سر، در حالیکه با دست راستش اسلحه را بالا گرفته و با دو انگشت دست چپش را نیز به نشانه ی پیروزی به مردم نشان می‌دهد"، در ذهن‌تان ماندگار شود. عاشقانه‌هایش نیز گاهی متفاوت می‌شود. بوسه‌ی فروغ بر عینک رفیق حزبی‌اش که ناچار به ازدواج مصلحتی با او شده بود و حال اعدام شده، حتا احساسات پاسدار را نیز تحریک می‌کند. در این رمان، وجه درام آن بر وجه ایدئولوژیکش می‌چربد. به‌واسطه‌ی همین قالب بودن وجه درام، نگاه نویسنده در قالب راوی(ناصر) به سیر حوادث پر آشوب انقلاب و جنگ، کاملن بی‌طرفانه است. او تمام این دگرگونی‌ها و سقوط و سرکوب‌‌ها را با نگاه به حوادثی که برای فروغ و پروین اتفاق می‌افتد، دنبال می‌کند. پروینی که توانست التیامی بر نبودنِ فروغ برای ناصر باشد، اما هرگز نتوانست باعث فراموشیِ رویای فروغ  شود. 
شخصیت‌پردازی فروغ در این داستان، خیره‌کننده است. استفاده از موسیقی و ترانه برای انتقال فضای روحی شخصیت‌ها، دوری از ایدئولوژی‌زدگی در نویسنده و تراژدی‌ای که شاید باید شکل می‌گرفت تا فروغ ابدی شود... تمام این‌ها از «کاشف رویا» اثری می‌سازد که نمی‌توانید آن را زمین بگذارید.
 
برشی از «کاشف رویا» جمشید ملک‌پور
((یعنی... تو با کس دیگه‌ای هستی؟))
((رویا لحظه‌ای سکوت کرد. برگشت و رفت کنار پنجره. نور نئون‌های سینما آسیا روی چهره‌اش رنگ عوض می‌کردند))
((ای کاش بودم... ای کاش توانایی این رو داشتم که با کس دیگه‌ای باشم...))
شاعر دختران ستم‌دیده‌ی جهان بدطوری اسیر تارهای عشق رویا شده بود. این را دیگر همه می‌دانستند.
((اگه منو دوست نداشتی پس چرا اومدی و با من زندگی کردی؟))
((من تو رو دوست نداشتم. من به تو و حرف‌هات احتیاج داشتم. به مردی که به من آرامش می‌داد. من عاشق شعرهات شدم... عاشق کلماتی که روی صفحه‌های کاغذ می‌نوشتی...))
((خب الان هم می‌نویسم...))
دست‌های لرزانش را داخل جیب کرد و تکه کاغذی در آورد.
((بیا... همین دیشب گفتم...))
((وقتی من داشتم توی حمام گریه می‌کردم؟))
((وقتی تو داشتی گریه می‌کردی... منم روی صفحه‌ی این کاغذ اشک می‌ریختم...))
رویا پنجره را باز کرد و نفس عمیقی کشید. داشت خفه می‌شد. احتیاج به هوا، احتیاج به اکسیژن داشت.
((تو روز‌به‌روز داری کوچک‌تر می‌شی... روی صفحه‌ی کاغذ اشک ریختم دیگه چه آبغوره ادبی است؟ این شعرهات دیگه به درد مجله‌ی جوانان می‌خورن؛ نه فردوسی و نگین...))
 

«رمانی بسیار زیبا...»
عباس معروفی نویسنده‌ی سمفونی مرد‌گان

«از نظر ارزش ادبی این فرم روایی را در ادبیات ایران ندیده‌ام. چیزی فراتر از نظم و قاعده...»
فرزام حقیقی نویسنده‌ی غریبه‌ای در تئاتر ایران

نظرات کاربران در مورد کتاب کاشف رویا

برای این کتاب هنوز نظری ثبت نشده است
نظر خود را در مورد این کتاب بنویسید