خانهی روزانه، خانهی شبانه

در خانهی مارتا قفل بود. پس با لگد بازش کرد. البته بعد از شنیده شدنِ غژغژ زنندهی لولای در! مارِک مارِک با حال نزار وارد آشپزخانهای شد که گویی همین دیروز مارتا آنجا را ترک کرده. رومیزی شمعیِ کشیدهشده بر روی میز آشپزخانه آن قدر بلند بود که به کف میخورد. رویش یک چاقوی بزرگِ مخصوص بریدن نان وجود داشت. مارِک مارِک به سرعت زیر میز سرک کشید اما چه فایده که چیزی آنجا نبود! او به سراغ کابینتها رفت. و سپس به سراغ اجاق و سبد هیزمها، و نهایتاً هم نگاهی به درون کشوهای دِراوری انداخت که در آنها یک سری ملافه به شـکل منظمی چیده شده بودند. همهچیز بوی رطوبت زمستانی میداد؛ برف، فلز و چوب نم کشیده. او به همهجا نگاه کرد و حتی بعد از لمس کردن لحاف و تشک مارتا، دستش را در چکمههای پلاستیکیِ نسـبتاً کهنهای هم فرو کرد. او تصور روشنی از مارتا در پاییز داشت، او میدانست که مارتا قبل از ترک خانهاش آن بطریها را بستهبندی کرده و کنار میگذارد. اما جای دقیقشان را نمیدانست. او گفت: «پیرِ سگ!» و زد زیر گریه. او پشت میز غذاخوری نشست و سرش را در میان دو دستش گرفت، اشکهایش هم بعد از افتادن به روی آن رومیزی توانستند حداقل مقداری از آن فضله موشها را بشویند و با خودشان ببرند.
نظرات کاربران در مورد کتاب خانهی روزانه، خانهی شبانه
نظر خود را در مورد این کتاب بنویسید

450000 تومان

250000 تومان

280000 تومان

120000 تومان

330000 تومان

90000 تومان

280000 تومان

80000 تومان

130000 تومان

120000 تومان

280000 تومان

250000 تومان

84000 تومان

120000 تومان

480000 تومان