داستان "روشن مثل عشق، تاریک مثل مرگ" نوشته "محمد اوزون"" ترجمه "رضا کریم مجاور" منتشر شد

شاهکار محمد اوزون برنده‌ی جایزه‌ی «تورگنی سگرستد» روایتی از تاریخ معاصر ترکیه و منازعه‌ی بین کُردها و ترک‌های این سرزمین
داستان "روشن مثل عشق، تاریک مثل مرگ" نوشته "محمد اوزون"" ترجمه "رضا کریم مجاور" منتشر شد

 


افراز منتشر کرد؛ «روشن مثل عشق، تاریک مثل مرگ»  شاهکار محمد اوزون برنده‌ی جایزه‌ی «تورگنی سگرستد» روایتی از تاریخ معاصر ترکیه و منازعه‌ی بین کُردها و ترک‌های این سرزمین،

انتشارات افراز داستان "روشن مثل عشق، تاریک مثل مرگ" نوشته "محمد اوزون" برنده‌ی جایزه‌ی "تورگنی سگرستد" ترجمه "رضا کریم مجاور" را منتشر ‌کرد.  

محمد اوزون متولد 1953 در شهر سيورك از توابع اورفا واقع در كردستان تركيه است. وی پس از پايان دوره‌ی دبيرستان براي ادامه‌ی تحصيل به آنكارا رفت. اگرچه نوشتن به زبان كُردی در فاصله‌ی سال‌هاي 1920 تا 1990 در تركيه ممنوع بود، ولي اوزون به اين زبان می‌نوشت و نخستين رمان كُردی خود را سال 1985 منتشر كرد. در سال 1972 به دليل فعاليت‌های سياسی و نوشتن به زبان مادری، دستگير و به دو سال زندان محكوم شد. وی برای بار دوم به خاطر انتشار نشريه‌ی رزگاری (آزادی) هشت ماه زندانی شد. سال 1977 به كشور سوئد رفت و تا سال 2005 به‌عنوان پناهنده‌ی سياسی در آن‌جا ماندگار شد. در آن‌جا هفت رُمان به زبان كُردی منتشر كرد و درواقع اوزون را بايد مدرن‌ترين و فعال‌ترين نويسنده‌ی كُرد كردستان تركيه به‌شمار آورد. به خاطر جادوی قلم و روایت قدرتمند و اعتقاد بی‌پروا و نیرومند به قدرت کلمه در سال ۲۰۰۱ برنده‌ی جایزه‌ی "تورگنی سگرستد" سوئد شد.
سال 2001 دادگاه امنيت دولتی شهر دياربكر محمد اوزون را به محاكمه فراخواند. در این محاكمه‌ بسياری از چهره‌های ادبی برجسته از جمله ياشار كمال و اورهان پاموك حضور داشتند و از وی دفاع كردند و در نتيجه‌ی همين دفاع‌ها و نيز فشارهای بين‌المللی اوزون از اتهامات وارده تبرئه شد.
سال 2006 معلوم شد كه محمد اوزون دچار بيماری سرطان شده است و  برای مداوا به بيمارستان دانشگاه كاروليسكای استكهلم رفت. مدتی بعد دوباره به تركيه برگشت و در شهر دياربكر اقامت گزيد، اما سرطان رهایش نكرد و چندی بعد در سال 2007 درگذشت.
«روشن مثل عشق، تاریک مثل مرگ» که شاهکار معروف محمد اوزون به‌شمار می‌آید، داستان سرگذشت شگفت‌انگیزی پسربچه‌ای است که از ترس دشمن، به همراه مردم روستای خود به غاری پناه می‌برد. دشمن که پس از مدتی، محل اختفای اهالی روستا را کشف می‌کند، آن‌ها را محاصره کرده و سپس غار را به آتش می‌کشد. اما پس از فروکش‌کردن شعله‌ها در کمال ناباوری، این پسربچه‌ی دوساله که «باز» نام دارد، از میان دود و دم غار بیرون می‌آید. فرمانده‌ی ارتش دشمن که خود فرزندی ندارد، او را به فرزندی می‌پذیرد و در خانواده‌ی خودش بزرگ می‌کند. باز افسری می‌شود که بعدها به جنگ همان اهالی سرزمین مادری‌اش می‌رود، بی‌خبر که او خود از همان سرزمین و همان ملت است. روزی دختری از اهالی آنجا را اسیر می‌کند و دل به او می‌بندد... دل‌بستنی که به قیمت جان هر دو دلداده تمام می‌شود.  
این داستان در قالبی نمادین، اشاره به تاریخ معاصر ترکیه و منازعه‌ی بین کُردها و تُرک‌های آن سرزمین در یک قرن گذشته دارد.
این کتاب در ۳۱۳صفحه و شمارگان ۵۰۰ نسخه توسط انتشارات افراز منتشر و به بازار کتاب عرضه شد.