جزئیات
بغض و لبخند با هم!
در میان عوامل ریز و درشتی که تحولات دورهی معاصر را در ایران رقم زدهاند، اکتشاف نفت، این طلای سیاه، در جنوب کشور از نقشی تعیینکننده برخوردار بوده است. این همان نکتهای است که بسیاری از مورخان و تحلیلگران سیاسی بر آن تأکید میکنند و بر این باورند که اگر چنین اتفاقی نمیافتاد، ایبسا سیر تحولات در ایران به مسیر دیگری میافتاد و شکل دیگری به خود میگرفت. حتی اگر چنین برداشتهایی برخطا باشد، باز هم نمیتوان تأثیری را که چنین رخداد سرنوشتسازی بر زندگی، معیشت و فرهنگ مردم در جنوب کشور داشته، نادیده گرفت. ادبیات جنوب که گاه از آن بهعنوان مکتب جنوب یاد میشود، آیینهدار چنین تأثیراتی بوده است. قباد آذرآیین، نویسندهای که خود زادهی مسجدسلیمان، نخستین شهر نفتی ایران است، بهسهم خود در داستانهایش کوشیده است مستقیم و غیرمستقیم به این موضوع بپردازد. آذرآیین مجموعهداستان «روزگار شاد و ناشاد محلهی نفتآباد» نیز که در سال ۱۳۹۷ از سوی انتشارات افراز منتشر شده، چنانکه از عنوان آن برمیآید، سروقت همین مسئله رفته است. او در مصاحبهای دربارهی این مجموعهداستان میگوید: «در این مجموعه به برخورد بومیهای بختیاریها و بومیهای مسجدسلیمان در مواجهه با اتباع خارجی پرداختهام. در این مجموعه هم مساله اصلیام نفت و تبعات حضور بیگانگان در این شهر است.» «روزگار شاد و ناشاد محلهی نفتآباد» کتاب اول سهگانهای است که به مسئلهی نفت میپردازد. کتاب دوم این سهگانه رمانی است با نام «فوران» که نوشتن آن به پایان رسیده و کتاب سوم در حال نگارش است. در داستانهای «روزگار شاد و ناشاد محلهی نفتآباد» همان ویژگیهایی به چشم میخورد که کمابیش در ادبیات جنوب میتوان سراغ گرفت: تضاد میان سنت و مدرنیته، مواجههی غیرمنتظرهی مردم با تکنولوژی، درهمآمیزی سنتیترین شیوههای زندگی با مدرنترین اشکال تولید که عملاً شکلی خیالی به واقعیت میبخشد و بهنوبهی خود هر خیالی را مجال واقعیشدن میبخشد، و سر آخر، مردمانی که مرز باریکی میان شادی و ناشادیشان وجود دارد و درگفتوگوهای بیپایانی که میانشان در جریان است، بغض و لبخند و قهر و آشتی و صمیمیت و خشم و بهت و آشنایی و فارسی و لری و عربی و انگلیسی را به یکدیگر میدوزند. با هم پارهای از داستانِ «همسایهها» از «روزگار شاد و ناشاد محلهی نفتآباد» را میخوانیم:
با کارت شرکتی بابام عمو را بردیم درمانگاه نفتون. دکتر هندی درمانگاه کلی معاینهاش کرده بود و آزمایش خون و شاش و چیزهای دیگر. چیزی دستگیرش نشد... گفته بود کمخون است باید تقویت شود... دکتر هندی لهجه داشت. «خ» را «ک» تلفظ میکرد، قاف را گاف... تا چندماه بعد ما ادای لهجهی دکتر هندی را درمیآوردیم و این کار شده بود بهانهی خنده و تفریح خانوادهمان. خداخدا میکردیم بهانهای برای خندیدن پیدا بکنیم...
مادر پرسید: «دکتر چی گفت مرد؟»
بابام گفت: «هیچ چیش نیست کاکام. گفته بودم. دکتر گفت فقط باید تقویت بشه.»
کاکام بهادای لهجهی دکتر هندی گفت: «تگویت!»
مادرم گفت: «باید تقویت بشه؟»
خرید از اپلیکیشن افراز با ۲۰درصد تخفیف
http://ebook.afrazbook.com
سایت به تازگی بروزرسانی شده است و ممکن است دچار مشکلاتی شود ، در صورت مشاهده اطلاع دهید ، با تشکر
شماره های تماس 021- :66401585 - 66977166 - 66952853-66489097